خانوادۀ علیرضا با حجمی از نسخه‌ها، داروها، نتایج آزمون‌ها و حتّی «تصویربرداری مغز» به مرکز طلوع امید مراجعه نمودند.

علیرضا با مجموعه‌ای از برچسب‌ها همچون «بیش‌فعالی»، «عم تمرکز و توجّه»، «دیرآموز» و ... روبرو شده و به رفتن به مدرسۀ استثنایی تهدید شده بود.

او پایۀ اوّل را تکرار کرده بود امّا با خطر عدم موفقیّت مجدد در این پایه روبرو بود.

فاصلۀ سنی زیاد با خواهر و برادر بزرگتر و کم‌حوصلگی والدین در تعامل با علیرضا موجب ناآرامی و به‌هم‌ریختگی و رشدنیافتگیِ نسبی او در زمینه‌های هیجانی و اجتماعی بود.

علیرضا کودکی باهوش و کنجکاو بود امّا تنهایی و کمبود رابطه با همسالان و ساعات زیاد روزانه دربرابر «نمایشگر» (تلویزیون و گوشی همراه) علیرضا را با عقب‌افتادگی دررشد زبان روبرو کرده بود.

رابطۀ علیرضا با پدر بهتر از مادر بود. مادر توجه زیادی به مشکلات رفتاری و تحصیلی او داشت امّا وقت کافی برای صحبت و بازی با او صرف نمی‌کرد.

رابطۀ گرم و همراه‌با‌پذیرش مربّی و تخصیص وقت در جلسات مرکز طلوع امید به بازی و نقاشی در کنار قصّه‌خوانی و سوادآموزی به انگیزه برای یادگیری و تمرکز علیرضا کمک نمود.

توجّه دادن مادر به استعداد و توانایی‌های علیرضا و تمرین‌های هفتگی برای انجام درست بازی و قصّه‌خوانی، کاهش ساعات «نمایشگر»، مشخص و محدود نمودن ساعات درسی به آرامش بیشتر و بهبود کیفیّت رابطه مادر با علیرضا منجر شد. 

آرامش، رابطۀ اطمینان‌بخش و تعامل بیشتر و بهتر با اعضاء خانواده و با همسالان شرایط کاهش ناهنجاری‌های رفتاری و رشد زبان در علیرضا را ایجاد نمود.

حذف تدریجیِ داروها از زندگی علیرضا ممکن گردید.

علیرضا توانست با پشت‌سر گذاشتن کتاب‌ و مفاهیم درسی پایه‌های اوّل، به سطح همکلاسی‌های خود در کلاس دوّم دست یابد.